بی وفا 15

[cb:blog_title]

♥امپراتور تنیــــس♥

بی وفا 15

پنج شنبه 31 تير 1395

21:51

نویسنده : Isabel :)

لیوان شکسته؟ملافه ی خونی؟طناب دار؟چاقو؟.... اینا چی میگن؟

ایجی دستمو گرفت چقدر داغ بود

ایجی:بیا بریم لباستو عوض کن

-ایجی؟

ایجی:جون دلم؟اخ قوربون اون ایجی گفتنات بشم

-ایجی چرا اینجوری شد؟

ایجی دوباره بغلم کرد محکم منو به خودش فشار میداد دستاش پشتم قفل شده بود

ایجی با لهن خیلی خاصی گفت:نگران نباش خانومم باور کن همه چی درست میشه

مشت ارومی زدم به روی سینه ی ایجی

بغض کرده بودم

-اخه چه جوری؟اخه چه جوری میخواد درست شه؟چه جوری پدرم میخواد زنده شه؟چه جوری حال مادرم بهتر میشه؟

ایجی منو بیشتر فشار داد به طوری که دیگه نفس نمیتونستم بکشم

ایجی:همه چی درست میشه

 بعد منو کشیده به سمت اتاقم کمدمو باز کرد یه دست لباس راحتی برداشت

ایجی:خانومی بیا لباساتو عوض کن

لباسارو ازش گرفتم

ایجی:کمکت کنم؟

-نخیر لطف کنید برید بیرون

ایجی:باشه باشه

رفت بیرون پسره پروبیشعور لباسامو با غضب پوشیدم و روی تختم دراز کشیدم

ایجی:بیام تو

-امرتون؟

ایجی اومد تو اتاق

ایجی:کاری نداری؟

-از اولم نداشتم

ایجی:چیشدی یهویی؟

-هیچی

ایجی:من بیرون اتاقتم خیالت تخت

-چی؟برو گمشو خونتون

ایجی یکی از ابروهاش بالا پرید

ایجی:نمیتونم تو این خونه ی درن دشت تنهات بزارم

ایجی رفت بیرون

چند روز بعد

شیوسکه رو ترخیص کرده بودیم کل بچه های باشگاه ریخته بودن خونه مون واسه عیادت

امولی:شیوسکه ای اک هفت من خرابه توسرت خیر سرت ورزشکاری به چه سادگی کتک میخوری

دالنیا:من جای شیوسکه بودم جفت پا میرفتم تو حلق طرف

لموسی:چون تو وحشی هستی

همه داشتن شوخی میکردن تا جو عوض شه اما زرررشک

شیوسکه درمورد شبی که چاقو خورده بود گفت

که از صدای در اتاق من بیدار شد تو همون لحظه شخصی از پنجره ی اتاق اومد تو واون خودشو به خواب زده بود اون شخص چند لحظه ای یه جا از اتاق مشغول بود تا اینکه میاد بالا سر شیوسکه ویه پاکت پودر توی لیوان اب میریزه وبا خودکار مخلوتش میکنه بعد لیوان رو میگیره و روی شیوسکه میشینه این که معلومه میخواسته اونو به خورد شیوسکه بده اما شیوسکه با دستاش اون مرد رو هل میده مرد روی زمین میوفته بعد یه چاقوی تاشو برمیداره و حمله میکنه به سمت شیوسکه نوک تیز چاقو به سمت سینه ی شیوسکه بوده اما شیوسکه خودشو میکشه بالا و چاقو میخوره تو شکمش بعد مرد از اتاق خارج میشه و....

من چیزی به دیگران نگفتم اما میدونم جریان این کارا چیه

این طور که من فکر میکنم اون مرد میخواسته جوری صحنه ی قتل رو نشون بده که یه خودکشیه اون میخواسته با دادن اون ماده بدن شیوسکه رو ضعیف کنه بعد اونو به طناب دار بیاویزه اینجوری همه فکر میکردن اون خودکشی کرده اما چون طرف موفق نشده اون ماده رو به خورد شیوسکه بده اونو چاقو زده که هرطوری که شده بکشتش اما نقشه اش عملی نشده

.....

پلیس از روی اثر انگشت روی در تشخیص دادن که اون شخص کیه اون جوکر همز یه خلافکاره سابقه داره من میخوام اون شخص رو پیدا کنم. یه تیپ خیلی خفن زده بودم یه کت چرمی مشکی کوتاه پوشیده بودم با یه شلوار جین ابی کاربنی با  کفش اسپورت مشکی یه کلاه کش باف ابی هم سرم کرده بودم و هفت تیرمو توی لباسم قایم کردم زنگ زدم به ایجی

-الو؟

ایجی:جون دلم؟

-سلام

ایجی:سلام به روی ماهت

-میخوام برم زور گیری نیاز به یه مرد دارم نپرس چرا؟فقط بگو میای یا نه؟

ایجی هنگ کرده بود

ایجی:اینهی؟

-میای یا نه؟

ایجی:لعنت به من بگو کجایی من بیام اونجا

-توپارک کنار خونه مون

ایجی:تو بیخود نکردی تنها رفتی پارک؟

-عه برو گمشو

بعدم قطع کردم و موبایلمو خاموش کردم

میدونستم الان میاد چند دقیقه بعد ایجی بایه تیپ خیلی شیک اومد از ماشینش پیاده شد دستشو روی سقف ماشین گذاشته بود عینک دودیشو در اورد و به من با غضب نگاه کرد منم اومدم به سمتش یه شلوار جین پوشیده بود با کفش اسپورت ویه پیرهن اسپورت مردونه که ابی رنگ بود ویقه شو تاروی شکمش باز گذاشته بود وبدن شش تیکه اش دیده میشد چندتاهم زنجیر انداخته بود موهاشو یه طرفه ریخته بود روی پیشونیش دیگه موهاشو از فرق باز نمیکرد

ایجی:بپربالا

سوار شدم

-بریم به این ادرس

ایجی:شما دست شکسته ها ادم نمیشید؟

-هوی هوی من هفته دیگه گچ دستمو باز میکنم بعدم عمه ات ادم نیست بیشعور

ایجی:الحمدالله

بعد شروع کرد به گاز دادن

-میخوام برم پیش خلافکار وسارق بزرگ جوکر

ایجی:الحمدالله

ادرس جوکر رو به هر بدبختی که شده بود پیدا کردیم مثل اینکه هر روز میره یه رستوران رسیدیم اونجا

عین مرد ها وارد رستوران شدم وحنجره ی مبارک رو باز کردم

-جوکر پلنگ کجاست؟؟؟

همه با دهن باز بهم نگاه میکردن بعد همه اشاره کردن به یه میز دونفره که یه مرد نسبتا  چاق داشت دولپی چیز میخورد اون مردبهم نگاه کرد

-شما جوکر پلنگید؟

اون مرد نیشش باز شد هییییییییییز بهم نگاه میکرد ایجی متوجه شد که اون مرد اختیار چشماشو نداره بعد اخم کرد و رفت سر میز طرف

ایجی:بیاید بیرون باهاتون کار دارم

مرد:چرا؟

ایجی کوبید رو میز

ایجی:میای یا جور دیگه ای ببرمت؟

مرد برای اینکه ابرو ریزی نشه از جاش بلند شد و اومد بیرون رفتیم  سوار ماشین شدیم  و رفتیم  یه جایی که خیلی خلوط بود

-به به اقای قاتل

مرد چشماش گرد شد

با پام یکی زدم وسط جفت پاش

مرد نعره کشید

ایجی از تعجب داشت دوتا شاخ در میاورد

مرده عین افتاب پرست رنگ عوض میکرد

ایجی:برو تو ماشین

-نخیر

-زود باش بگو از کی دستور میگیری؟

مرد:چی میگید؟

این بار یکی زدم تو شکمش پرت شد روی زمین

رفتم بالا سرش

-ببین من کسایی رو میشناسم که میتونن با تیـــــــــــغ رو صورتت نقاشی کنن

داشتم یقه ی طرف رو میگرفتم که ایجی منو از پشت کشید فکر کنم خوش نداشت من به مرده دست بزنم مرده رو بلند کرد  و خابوند تو صورتش وکلی زدش خونش عین خون سگ میریخت اما حرف نمیزد باید خودم دست به کار شم هفت تیرمو در اوردم اومدم نزدیک طرف ایجی دیگه داشت از تعجب چشماش در میومد تفنگ رو گذاشتم روی سر طرف

-ببین برای من تو مردی وسگ همسایه مون پس بناااااااال

مرد:اون اون شخص ...

که صدای شلیک گلوله اومد مغز طرف جلوی چشمام ابکش شد وخونش روی لباسام وصورتم میجهید و......


نظرات شما عزیزان:

هایجین
ساعت11:37---11 مرداد 1395
[وب سایت]

پاسخ:منم دوست دارم:)


لموسی
ساعت12:51---1 مرداد 1395
خخخخخخ ادامه او لوگو میزاری تو وبت خخخ
پاسخ:لوگو؟


امولی
ساعت12:51---1 مرداد 1395
شیک لایک بیگ لایک لایک ویشکااا
پاسخ::|


ماکاجی
ساعت12:51---1 مرداد 1395
خوشم اومد و لی غم انگیز بود ی بار هم نشد رمان های تو ب خوبی و خوشی تموم شه
پاسخ:جادوی عشق پس کشک بود؟


ماکاجی
ساعت12:50---1 مرداد 1395
زیبا بوووووووووووووووود گگگ
پاسخ:گریه نکن:)


دانلیا اسمیت
ساعت12:50---1 مرداد 1395
فداااااات اجییی ادمه رو بزار گلییی
پاسخ:چشم:)


لموسی
ساعت12:49---1 مرداد 1395
خخخ از دس تو ارسلان
پاسخ:ارسلان؟


دانلیا اسمیت
ساعت12:49---1 مرداد 1395
من زود باس برم حال گیری یه عده پسر اومدن دارن دخترا رو اذیتت میکنن جووووون شلاااق
پاسخ:الحمدالله


امولی
ساعت12:48---1 مرداد 1395
خخخ

دانلیا اسمیت
ساعت12:48---1 مرداد 1395
ببخشید عالی بود اجی

خوشم اومد خخخخ اوملی حسووود
پاسخ:ممنون:)


لموسی
ساعت12:47---1 مرداد 1395
ادمه ادمه ادمه بزار باز
پاسخ:باشه:)


لموسی
ساعت12:47---1 مرداد 1395
رمان های تو همه شون غم انگیزن ادامههههههههههههه
پاسخ:چشم:)


لموسی
ساعت12:46---1 مرداد 1395
عالی زیبا ولی عم انگییییز
پاسخ:ممنون


امولی
ساعت12:45---1 مرداد 1395
اصلا تو تا حالا دیدی ما بخونیم و کامنت نزاریم.؟
پاسخ:اووووووووووم بزار فکر کنم...


امولی
ساعت12:44---1 مرداد 1395
وووییی معلومه که کامنت فراموش نمیشه
پاسخ::)


امولی
ساعت12:44---1 مرداد 1395
اشکم درووووووووومد
پاسخ:دورووووووووووغ؟


امولی
ساعت12:43---1 مرداد 1395
عالی بوووووووووووووود خوشم اومدددددد
پاسخ:مرسی


امولی
ساعت12:42---1 مرداد 1395
بنرت ناز شد با عکس مممن
پاسخ:صددرصد


امولی
ساعت12:42---1 مرداد 1395
خب اورین حالا شدی دختر میمون

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:










آخرینویرایش:



جدیدتر 1 2 3 4 5 قدیمی تر




POWERED BY MIHAN BLOG.COM
پستالکترونیک
تماسباما

هر چی بخوای هست

چیه رفیق تیپامون نمیخوره به هم نه؟؟؟ انگار که یه جورایی شما اشراف زاده ای ما گدا زاده؟؟؟ نه عزیزم یه سری چیزا شماها داشتین ما نداشتیم ما وام داشتیم شما نداشتین ، شما وان داشتین ما نداشتیم ما با دست تو مدرسه آب میخوردیم ، لیوان داشتین ما نداشتیم بازیمون تیله و تشتک بود، مال شما اسکی تو شمشک بود ما رو کهنه بمون میبستن، مال شما خوشگل پوشک بوددیدی داری دیدی داری داری دیدی داری داری ... مام بام باوحرف ما دری وری بعد حرف، بیخود یه دست کتک بود شما ناز بودی الهی، فحشتون گوله نمک بودآرزوم توپ هفت سنگی بود، عشقت تلوزیون رنگی بود خواب من شبا مداد سیاه، خواب تو مداد رنگی بودما تو رویا خونه ساخیتم، حقیقتو دور انداختیم شما نجنگیدینو بردین، ما جنگیدیمو باختیم ما غم داشتیم شما نداشتین ، پول کم داشتیم شما نداشتین شما آهی نداشتین، ما جز آه راهی نداشتیم دیدی داری دیدی داری داری دیدی داری داری ... مام بام باوشما آآآه ما نداشتیم، هه هه خب نداشتیم شما زنده حالشو میبردین، ما فیلمشم حتی نداشتیم لباس شما خارجی نو از اون مارک دارا لباس ما خارجی کهنه، ااااه تاناکورادیدی داری دیدی داری داری دیدی داری داری ... مام بام باورفیق اینا همه اجباری بود، از اونا که توش دست نداری بود خوب و بدش به من گذشت و رفت، برام شکل یادگاری بودولی امروز دست خودمه، حال منو تو فرق داره یه نمه یه چیزی تو زندگی ما بود، فک نکنم پیش شما بودشورُ حال داشتیم شما نداشتین ، انگار بال داشتیم شما نداشتین این بار ما داشتیم شما نداشتین، دااااااااااشتین؟ نداشتین ____________________$$$$$$$ _____________________$$$$$$$$$$ __________________$$$$$$$_$$$$$$ _________$$$$$$$$$$$$$$$$$__$$$$ _____$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$__$$$$ ____$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ ___$$$_$$_$$$$$$$$$$$$$$$$_$$$$$ __$$$$$_$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ __$$$_$$_$$$$$$$$___$$$$$$_$$$ __$$$_$$_$$$$$$$$_____$$___$$$ _$$$$$_$$$$$$$$$$$__________$$ _$$$_$$_$$$$$$$$$$ _$$$_$$_$$$$$$$$$$ _$$$_$$_$$$$$$$$$$$ $_$$$$$$__$$$$$$$$$ $_$$$$$$___$$$$$$$$ _$$$$$$$$$__$$$$$$$ $_$$$$$$$$___$$$$$$ $$_$$$$$$$$___$$$$$ $$$_$$$$$$$$__$$$$$$ _$$$_$$$$$$$$$_$$$$$ $$$$$ __$$$$$$$$_$$$$ $$$$$$$ __$$$$$$$$$__$ $_$_$$$$$__$$$$$$$$$_$$$$ $$$__$$$$$__$$_$$$$$$$_$$$$ $$$$$$_$$__$$$$$$$$$$$$$$$ _$$$$$$$__$$$$$$$$$$$$$$$$ __$$$$$__$$$$$$$$$$$$$$$$$$ $__$$$__$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ $____$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ $____$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ $__________$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ $____________$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ $______________$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ $_______________$$$$$$$$$$$$$$$$$$ $_______________$$$$$$$$$$$$$$$$$$ $____________$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ __________$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ _$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ $_$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ $__$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ $__$$$$$$$$$$$$$____$$$$$$$$$$ _$$$__$$_$$________$$$$$$$$$$$ _$$$_$$_____________$$$$$$$$$$ _$$_$$______________$$$$$$$$$$ _$$$$________________$$$$$$$$$$ _$$$$________________$$$$$$$$$$ __$$$_________________$$$$$$$$$ $_____________________$$$$$$$$$ $____________________$$$$$$$$$$ $____________________$$$$$$$$$$ $____________________$$$$$$$$$__$$$$$ $___________________$$$$$$$$$$$$$$$$$$ $____________________$$$$$__$$

вαяcнαѕвѕ

نظر بده! تبریک ها!!!!!!! نظر موخااااااااااااااااااام! جرئت داری نظر نده!میکشمت!

Aυтнσяѕ

Isabel :)()

Aяcнινєѕ

مرداد 1397
مرداد 1395
تير 1395
خرداد 1395
ارديبهشت 1395
فروردين 1395
اسفند 1394
بهمن 1394
دی 1394
آذر 1394
آبان 1394
مهر 1394
همه آرشیوها

Mу Fяιєη∂ѕ

ابزار وبلاگ
خرید لایسنس نود32
پرفسور سوها استار
وب جدیدم
وب قفنوس ارزوها
وب سایو ژونم
وب کیانا جان
ارشیو98
وب جدید ماشایا جان
وب هانی جان
وب ابجی مَرضیم
وب ملینا جان
وب عارفه جان
وب ناهید ژونم
وب ارمی جون
وب رایا جون
وی روشنا
روز نوشته های پر طلا
دخمل خاص
وب مرلی جونم
وب ناهید ژونم
یادم باشی خودم
کدهام مرضی
رمان های دوستان
وب ماشایا جونم
وب یون جون
وب ریما جونم (رمان های ریما و ریوما)
وب هاجین جونم
وب ریما جون
وب دلیا جون
دانلود اهنگ ترکیه
Marسئو رایگان free seo
وب سارا جان
وب جدید اجیم
لی مین هو بازیگر کره ای
وب مدرسه ام برید تورو خدا
وب ساوو جون
وب ریواس جان
وب مریم جان
وب سودویو جان
وب میساکی جان
وب سولیمازجان
وب میوپ جون
وب انیسا جوونم
وب مهتاب جان
وب اتنا جون
وب ایانا جونم
وب ملیکا جونم
وب مرضیه جان
وب یک خورجین خندم
وب عاشقان شیطانیم
وب ریونا(ریوما)جونم
وب دلنوشته های ما
وب سوم سایو ومیساکو جونم
وب نازاکا جونم
وب دانستنی های ماشایا جونم
وب دوم ابجیم تیفانی
وب ابحیم مرضیه
وب دخترونه سایو جونم
وب مرلیا یاهمون فاطی جونم
وب دوم سایوری کیکوماروجونم
وب هایجین جونم
وب سایشا جونم
وب یاصاحب زمان منو هما جونم
وب کریستاارگار جونم
وب تیارانا جونم
یوکوجونم
وب ریونا جون!
میساکو جان
میوسا جونم
الینا جون
رویاجون
(the prince of tennis) سایوری کیکوماروجونم
سونیا جون
وب ابجیه گلم تیفانی جون
وب سحر جون
علم اموز
رمان های ترسا جون
فاطی جون
وب خوشمل لیندا جون
وب لوشی جون
وب ناز رایاجون
وب ایکا جون
وب خوشمل سایو جون
وب قشنگ ارمیتا جون
غذا ریز تایمری اکواریوم

همه لینکها

Lιηкѕ

سونامی چت
اصفهان چت
وی چت
حمل ارسال خرید ماینر از چین
حمل و نقل هوایی چین
پایه گردان چرخشی خورشیدی
یکانسر
آی کیو مگ
ریحون مگ
همه لینکها ارسال لینک

Aятιcℓєѕ

بعد مــدت ها...
رقص مرگ6
عکس شخصیت های اصلی رمان رقص مرگ
رقص مرگ5
بی وفا 16
رفقام
بی وفا 15
رقص مرگ4
سرنوشت بدنوشت پارت 1
بی وفا14
تفلد مرلی
رقص مرگ 3
باز سوتییییییییییی
......
بی وفا 13
رقص مرگ 2
رقص مرگ قسمت 1
رمان رقص مرگ
شرمنده
روزگار تلخ10
بی وفا قسمت 12
خلاصه قسمت ها بی وفا
بی وفا قسمت 11
بی وفا قسمت10
بی وفا قسمت 9
روزگار تلخ 9
تولد دوقلوها
تنها خاطره(بخش دوم)
تنها خاطره(بخش اول)
ترسناک ترین داستان دنیا
منو عشق در دوراهی
تولد الینا
جاوی عشق44(قسمت پایانی)
جادوی عشق 43
روزگارتلخ8
بیوگرافی(درخواستی)
جادوی عشق 42
جادوی عشق 41
جادوی عشق 40
جادوی عشق39
روزگارتلخ7
دیونم؟
جادوی عشق38
عشق تلخ
جادوی عشق 37
جادوی عشق36
جادوی عشق35
سلام به شما وبگردای عزیز
پرسش

<-PollName->

<-PollItems->



مبدل قالب میهن بلاگ به بلاگفا

هدایت به بالا

كد هدایت به بالا